تلخ و شیرین های آبان
آبانی که گذشت آباد شدیم. خیلی پرمخاطره بود و چالشهایی بدنبال داشت که من بارها و بارها در فرزندپروری خودم شک کردم و خودم رو سرزنش. جدای از استرسی که گرفتی و واکنش نگرانکننده ت به اون که با همدلی و همکاری خاله ی مهربون مهدتون تقریباً تحت کنترل دراومد و فقط همین اشاره بهش کافیه و میگذرم، لثه ت آبسه کرد و اگرچه برای تو خیلی دردناک بود و مام شب و روزای سختی رو گذروندیم ولی اتفاق خوبی بود که به یمن اون تونستم دوست قدیمی دوران دبیرستانم رو که حالا خانوم دندونپزشک مهربون و پرطرفداری شده و من هیچ ازش خبر نداشتم، بعد از ۲۳ سال ببینم. اولین تجربه ی دندونپزشکیت به لطف و درایت دوستم و فضای دلچسب مطبش، شیرین شد و با کمک و مشارکت نیروانای عزیزم که مر...