رنگین و شیرین, مثل دو سالگیت
اهورای دلم! پسرک سرتاپا نمک من! تولد امسالت هم با خواهری برگزار شد. یه تولد کوچولوی خودمونی خونه مامان بزرگی. البته توی تولد نیروانا که برای سورپرایزش دوستای مهدکودکش رو دعوت کردیم هم برای تو شمع گذاشتیم و تو هم فوت کردی. همین برای تو کلی شادی و شوره. که کلی بادکنک بگیری دستت و گرومب گرومب بکوبونی به هم و باهاشون بدوی و خوش باشی. که چندین بار شمعای روی کیک رو فوت کنی و بازم بگی "دوبایه". که انگشتت رو توی خامه هاش فرو کنی و بیاری بیرون و تا ته حلقت رو شیرین کنی.
تجربه ی مادرانگیم بهم میگه بذارم چند سال دیگه که حسابی مستقل شدی و دوست یافتی و شادمانگی های اینچنینی رو پشت سر گذاشتی برات تولد مستقل بگیریم و بازم یه جور دیگه شادی کنی,درست مث خواهری که تولد هفت سالگیش رو حسابی حال کرد.
به یمن روز عزیز تولدت طاها و بهار عزیز که خیلی دوسشون داری بهمراه آوای گلم پیشمون اومدن و بازم صفا کردی از صفای قدمشون و حضورشون. بازم کیک (ایندفعه مامان پز) و شمع و دست دستی.
دو ساله ی نازنینم خیلی دوستت دارم. الهی که نو به نو در شکفتن باشی.