اهورا جاناهورا جان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

اهوراي بي همتاي ما

مامان میره سر کار!

1396/1/23 8:31
نویسنده : مامان فريبا
1,579 بازدید
اشتراک گذاری

نازنینم تو تنها فرزندم هستی که دو سال و اندی پس از تولدت رو تقریبا تمام وقت با من سپری کردی. وقتی تو رو باردار شدم که مسافت ۱۵۰ کیلومتری محل کار تا خونه رو هر روز رفت و آمد میکردم و با خودم عهد کردم پس از تولدت تا وقتی اونقدر بزرگ نشدی که من فکر میکنم تنهات نذارم و سر کار نرم. کاینات این صدای درون منو شنید و با هدیه ی داداش مزدا که درست پس از اتمام مرخصی بدون حقوقم اتفاق افتاد موهبت بیشتر با تو بودن رو به من عطا کرد, هرچند انگار با تو و بی تو بودم. پرداختن نزدیک به تمام وقتم به مزدای کوچولو و نیازمند یاری بیشتر, باعث شد نتونم اونقدر که باید برای تو وقت بذارم ولی همین که کنار هم بودیم و هر فرصتی که میشد از عشق هم سیراب, نعمت بزرگی بود.

بعد از سیزده بدر، راهی سرچشمه شدیم. برای تو همه چیز تازگی داشت. نمیدونم حس خودت چی بود ولی طبق معمول به تقلید از نیروانا درمیومدی که "مسخره است". 

به محیط کارم بردمتون تا درک تصویری ازش داشته باشین و وقتی میگم یا از پرستار و بابا و دیگران میشنوین "مامان سر کاره" یعنی چی و کجاست. و خیلی مفید بود چون فرداش دیگه گریه نکردی. اما سرماخوردگی و سرفه ها و آبریزش بینی شدیدتون با هوای سرد و همیشه پرباد و بوران سرچشمه نگرانیم رو زیاد کرد که خدایا تصمیم درستی گرفته م؟ درسته زمان زیادی نیست ولی خب ممکنه تأثیر خدای نکرده بدش تا همیشه بمونه. برنامه اینه که تو و مزدا روزای کاری هفته رو دور از بابا و نیروانا توی شهر محل کار من باشین و پیش خاله سمیرای پرستار. یه خانه ی بازی هم هست که متعلق به دوستمه و میتونین بخشی از وقت رو به بازیای خوب اونجا اختصاص بدین. فعلا تا تعطیلات تابستونی بابا و نیروانا شروع بشه روال زندگیمون نصفه نیمه ست. خدا کنه خیلی بد نباشه پسرک بااحساس من.

پسندها (5)

نظرات (0)