جشن تولد یک سالگی
نازنینم، تولد امسالت شدیداً توی ایام عزاداری بود و از اونجایی که همه ی خونواده مشغول برگزاری مراسم عزاداری ای بودن که میراث آقاجون (روحش شاد) ه و توسط داداش بزرگم انجام میشد نمیتونستیم درست روز تولدت رو جشن بگیریم. اون روز فقط به رفتن آتلیه و گرفتن عکس یادگاری بسنده کردیم.
و این شد که با حدود سه هفته تأخیر و شب تولد پیامبر با حضور همه ی خاندان پدری و البته پسرخاله ی بابایی و خانومش که از مشهد مهمونمون بودن توی خونه ی آقاجون برات جشن تولد گرفتیم، بهمراه تولد شش سالگی خواهری که تولدش 11 آذره.
دلم میخواد متن دعوت رو برات یادگار کنم:
"برای فرزندان پاییزی مان، در ابتدای چله ی سپید زمستان، جشنی به سبزی بهار و سرخی تابستان برپا میداریم، به فرخندگی میلاد مسیح و محمد (ص).
شما هم دعوتید که شادی مان را دوچندان سازید.
وعده ی ما دوشنبه 7 دی ماه 94، از ساعت 6، خانه ی پدری"
خاطره ی جشن تولدی که برای نیروانا چند روز پیشش توی مهد گرفته بودیم توی ذهنت مونده بود و حین انجام کارا تا میگفتیم تولده، اون لبخند قشنگت به لب مینشست و دل میبرد. خدا رو شکر میزبان کوچولوی خوبی بودی و اجازه دادی به ما و مهمونا خوش بگذره.
با تمام وجود عاشقتم و آرزو میکنم هر لحظه در تولد باشی و منو هم متولد کنی کوچولوَک.