اهورا جاناهورا جان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

اهوراي بي همتاي ما

رزاولا، Copy/ Paste

1395/4/3 16:37
نویسنده : مامان فريبا
2,533 بازدید
اشتراک گذاری

 فکر نمی کردم اینقدر زود همه چیز یادم بره, تجارب مادرانگیم برای نیروانا منظورمه.

پست قبلی برات نوشتم که دقیقا هفته ی پیش پنجشنبه شب که تصمیم گرفتم بدون شیرخوردن بخوابی تب شدید کردی که با استامینوفنم به زحمت پایین میومد. آخر هفته رو صبر کردیم بلکه علت تب مشخص بشه. یکی دو شب قبلش که میرفتیم بیمارستان عیادت مامان بزرگی و تو هم توفیق پارک شبانگاهی جانانه نصیبت میشد در حین سرماخوردگی در معرض باد شدید بودی و میگفتیم شاید از اونه و گوش یا حلق و بینی ت دچار التهاب و عفونت شده. تب ت روز شنبه هم ادامه داشت و دیگه نگران شدم. اولین بار بود که تنهایی دکتر میبردمت, با شکمی پر از حضور مزدا کوچولو. برای معاینه آبروم رو بردی بس که جیغ زدی, تقلا کردی و دست دکتر رو پس زدی. انگار خاطره ی بد واکسن ۱۸ ماهگیت توی ذهنت مونده بود. با کلی زحمت و انگار نصفه نیمه معاینه شدی و شایدم به همین دلیل دکتر خوبمون تشخیص بیماری ت رو درست نداد. 

دو سه روز پیش دیدم صورتت دونه های ریز داره, شک برم داشت که ربطی به تب ت داره یا از بستنی طالبیه که نوش جان کرده بودی, دیشب که دیدم تمام پشت و سینه و پاهاتم در بر گرفته دیگه یقین پیدا کردم که به تب ربط داشته و ناخودآگاه این پست وبلاگ خواهری رو بیاد آوردم : "نوزده ماهگی به صرف رزاولا " 

خیلی برام جالب بود که تو هم دقیقا همین نوزده ماهگی دچار این بیماری شدی! در حالی که اون زمان هم که برای نیروانا توی وب جستجو میکردم همه ش نوشته بود که برای نوزادان ۶ تا ۱۵ ماهه اتفاق میفته.

در هر صورت خیلی وجدانم درد گرفت که دستپاچگی کردم و آنتی بیوتیک بخوردت دادم و حالام مجبورم تا پایان دوره ش رو بهت بدم گرچه هیچ ربطی به این بیماریت نداشت و دکتر نازنین التهاب گوش خفیفت رو دلیل تب ت دونسته بود.

و البته خدا رو صد هزار مرتبه شکر که برای مزدا هم اینطور که توی وب نوشته خطری نداره, امیدوارم این یکی رو دیگه درست نوشته باشن!

پسندها (3)

نظرات (1)

sheyda
3 تیر 95 17:35
وااااااااااااااایباور کنید خودم رو شایسته اینهمه احساس از طرف شما نمیدونستم خوشبختم از آشناییتون..خوشحالم که بهم سرزدین...مطمئنا شما که به وبم اومدین اطلاع دارین که من چی نوشته بودم ، امروز صبح متوجه شدم وبم رو حذف کردن هنوز تو شوکم نمیدونم چرا و به چه دلیلی اینکار رو کردن به مدیریت اطلاع دادم اما تا این لحظه جوابی نگرفتم خواهشمندم اگه براتون مقدوره به مدیریت اطلاع بدین که من هیچگونه تخلفی نداشتم..واقعا نمیدونستم با کسی که این محیط رو برای خاطره نویسیش انتخاب میکنه همچین رفتاری میشه ..حداقل این حق منه که بدونم وبم چرا حذف شده.. در هر حال این رو بدونین که آشنایی با شما برام با ارزشه و حتی اگه وبم رو برنگردوندن یه جای دیگه به فعالیتم ادامه میدم و آدرس خونه ی جدیدم رو براتون میذارم دوست عزیز... انشا...اهورا جونم دوران نقاهت رو به خوبی پشت سر بذاره ..
مامان فريبا
پاسخ
سلام, اختیار داری شیدا جون, همیشه محبت محبت میاره, منم خوشحالم از داشتن دوست جوان و با احساسی مث تو. واقعا نمیدونم دلیل بسته شدن وبلاگت چیه ولی باور کنی یا نه دو بار یه متن کامل تلگرام برای مدیر محترم نوشتم ولی هر بار با ارسال ناموفق مواجه شد و بدستشون نرسید. منم چون دوباره مشغول یه کار دیگه میشدم و سرگرم بچه ها نمیتونستم دوباره از نو تایپ کنم. حالا الان جوابی دریافت کردی عزیزم؟!