اهورا جاناهورا جان، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

اهوراي بي همتاي ما

فتبارک ا... احسن الخالقین

این تویی اهورای بی همتای ما که به عالی ترین صورت بر ما رخ نمودی,    دیدار شد میسر و بوس و کنار هم از بخت شکر دارم و از روزگار هم  در ساعت ده و پانزده دقیقه صبح روز آدینه, چهاردهمین روز از ماه آتش از یکهزار و سیصد و نود و سومین سال خورشیدی. داستان تولدت زیباترین و شیرین ترین خاطره ی زندگی مان شده که به ناب ترین واژه ها برایت ماندگار خواهم کرد نازنین. به همین زودی ها ...
18 آذر 1393

امروز سماع است و شراب است و صراحی

اهورای نازنین، امروز تولد خواهریه . یادت باشه هر جا و به هر حال که بودی، این روز رو تا ابد براش پاس بداری. اون دختره و روح لطیف زنانه ش همیشه تشنه ی یاد، اونم یاد نازنین برادر مهربونی که تو باشی. ...
11 آذر 1393

آذر باران

8/8 که قرار بود برم دکتر با این آمادگی رفتم که برای دهه ی سوم آبان بهم وقت میده واسه تولد تو. کلی نشسته بودم براساس تاریخهای سونو و تقویمای یادداشتی که از زمان بارداری نیروانا داشتم حساب کتاب کرده بودم و خیلی جدی و مطمئن چشم به دکتر دوخته بودم که چه روزی از آبان رو اعلام میکنه. وقتی که گفت 9/19 بلافاصله گفتم 9/19 یا 8/19 ؟ و اون یه نگاهی دوباره به پرونده م انداخت و گفت خب 9/16. خواست که سه هفته بعد برای ویزیت مجدد برم. نگران شده بودم. خونه که برگشتیم باز افتادم توی پرونده ها و خاطرات تا بلکه خیالم رو راحت کنه که دکتر اشتباه نکرده. مامان و خواهرم میگفتن آخه دختر و پسر فرق داره. برا پسر باید 9 ماه بارداری کامل بشه و ... . منم با اینکه برگه ی ...
3 آذر 1393

گوشه ی اهورا

شاید یه روزی بزرگ بشی و توی موسیقی چنان بدرخشی که یه گوشه به نام خودت ابداع کنی ولی فعلاً ما اینو به اسم گوشه ی اهورا میشناسیم: از تابستون طرحش رو توی ذهنم میپروردم و تک تک اجزاش رو سفارش میدادم و جمع آوری میکردم تا امروز بالاخره به واقعیت پیوست. ببخش که اتاقای خونه مون محدوده و نمیشه یه اتاق به نامت بزنیم. تا روزی که خدا بخواد و خونه مون بزرگ بشه و طرح اتاق خوشگلت رو با افتخار اینجا برات ثبت کنم این بخش خونه خاص وجود خودته و امیدوارم به یمن حضورت پر از نور و برکت بشه. از ما بپذیر عزیزم. چقدر خوبه که هستی بهوونه ی قشنگ من برای زندگی! ...
23 آبان 1393

پروازش را به خاطر میسپاریم

اهورای نازنینم! آقاجون رو با آغوش باز بپذیر در عرش الهی. تقدیر نبود که در زمین پدر بزرگ عزیزت رو در آغوش بگیری, پس از این فرصت کوتاهی که در آسمانها به تو داده شده نهایت استفاده رو ببر. پدرم رو بعد از خدا به دستای کوچولوی تو میسپارم پسرم.
26 مهر 1393

دیدار در مهرگان

دیدار دوباره ی من و تو در سی و دو هفتگی عمر جنینی عزیزت درست در روز مهرگان رخ داد اهورای مهرآفرینم! خیلی دلم میخواست تصویری متحرک از گشت و گذار سونویی درونم از تو در این روز داشته باشم اما نشد. هر چند چیزی از اون طرح ابر و بادی پیکرت آمیخته با گوشه های بطنم دستگیرم نمیشه و فقط از توضیحات دکتر مهربان و نام بردن اعضای بدن قشنگته که توی دلم جشن می گیرم. دیروز قلب و چشم و بینی نازنینت رو نام برد و اشاره کرد ولی اونی که به چشمای خودم درست دیدم پنج انگشت نازنین دستت بود که مث پنجه ی آفتاب رو به آسمون گشوده بود. مهر اهورایی ت همیشه تابان باد گوشه ی دلم!
11 مهر 1393