هفت مقدس
هفت تا قرص ماه رو پشت سرت نشوندی ماه پیشونی!
این ماه مشغول تجربه ی حس اضطراب جدایی از من بودی و بغل هر کی میرفتی به سمت من برمیگشتی یا اصلا بغل کسی جز خودم نمیرفتی. شبیه کوالایی که به درخت چسبیده باشه به تنم چسبیدی و من بیشتر از پیش حظت رو بردم گرچه گاهی زانوها و کمرم زیر فشار وزن نازنینت کم میاوردن و هنوز هم.
همچنان به تمرین آواهای مختلف مشغولی و صدای ش و گ رو بیشتر ازت میشنویم. میانه ی راه سفر هجی بابا رو فراموش کردی و دیگه هر چه میکنیم تکرارش نمیکنی.
بیش از نیمی از این ماه رو در سفر گذروندی و تجربه ی موقعیتهای ناب و جدید و من هر آنچه تونستم برات بیشتر شرح دادم و توصیف کردم تا دایره ی واژگانت وسیع و وسیعتر بشه و همینطور دایره ی مشاهداتت.
ما همچنان با هم رشد میکنیم و به هم میبالیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی