اهوراگين
وقتي فهميدم پسري بهت زده شدم. با اينكه همه ش به نيروانا يادآوري مي كردم كه ممكنه پسر باشي خودم جا خوردم وقتي دكتر حجت با اون سبك غافلگيرانه ش خبر اهورا بودنت رو بهمون داد. ماجراش رو كامل توي وبلاگ خواهري نوشته م. همينجور گيج و منگ بودم، حتي پيش خاله رادك كه درددل مي كردم اشكم جاري شد. از اينكه تو از جنس من نيستي و اونقدر به روحياتت شناخت ندارم دلهره داشتم. چه جوري از پس پرورشت بربيام كوچولوي مريخي من!
تا اينكه يه پيغامِ سراسر معنا تلنگر بزرگي بهم زد و هشيارم كرد. من رسالتم رو دريافته بودم و هيچ چيز زيباتر و آرامش بخش تر از اين نيست كه آدم تكليفش رو بدونه و هدفش مشخص باشه. برات يادگارش ميكنم اهوراي آسمانيِ من و اميدوارم كه بتونم به اين آرزوي زيبا برسم و برسونمت. ممنونم خاله نجمه ي عزيزم كه منو از دل نگراني در آوردي و روحم رو با اين پيامت شاد كردي:
"مامان كه شدم
به پسرم خيلي محبت مي كنم، اونقدري كه بزرگ شد با عشقش مث يه پرنسس رفتار كنه تا جفتش بفهمه كه پسرم توي دستاي يه ملكه بزرگ شده!
روزا دستاشو مي گيرم و چنان با محبت بغلش مي كنم كه بغل كردن عاشقونه رو با تمام وجودش ياد بگيره!
بهش ياد ميدم كه همه ي آدما خصوصاً همسرش تشنه ي محبتن و پنهون كردن عشق و علاقه، زندگيشو سرد ميكنه!
بهش ياد ميدم كه خانوما آقابالاسر و سايه ي سر نميخوان. عشق، دوست و همراه صميمي ميخوان!
بهش ياد ميدم كه هيچوقت دل عشقش رو نشكونه، چون ديگه نميتونه ترميمش كنه!
بهش ياد ميدم اونقدر عاشقونه به عشقش نگاه كنه انگار قحطي آدمه!
به پسرم ياد ميدم كه عشقشو عاشقونه بغل كنه نه از روي عادت و هوس!
براش كادوهاي كوچك بامعني ميخرم تا كادو دادن به آدم هايي كه دوستشون داره بشه فرهنگش!
بهش اونقدر حرفاي محبت آميز ميزنم كه كلام پرمهر بشه ورد كلامش!
همه ي اين كارا رو ميكنم تا پسرم هموني بشه كه هميشه از جفت ايده آل تو ذهنم بوده و هست. اينطوري هم خودش از زندگي لذت ببره و هم جفتش!
من بخاطر اينكه يه مرد بامحبت ديگه به دنيا اضافه بشه، حتماً مادر ميشم!"
* توي پيام نوشته اينا گفته هاي خانوم تهمينه ي ميلاني كارگردان نام آشنا و برتر سينماي ايرانه. و من به نام هم ايشون ثبتش ميكنم. اميدوارم كه درست بوده باشه و از اينكه كلام روحبخششون رو اينجا نقل كردم از من ناراضي نباشن. زنده باد بانوي فرهيخته ديارمون. زنده باد مادري!